غریبانه

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد معنی معجزه شو زود به قلبم برگرد

غریبانه

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد معنی معجزه شو زود به قلبم برگرد

واکسن

برای همسر پیامک اومد برای واکسن که نرفت واکسن بزنه

منم بایدبرم واکسن بزنم ولی هنوز پیامک نیومده

برا هر واکسنی یه چیزایی میگن

یکی از فامیلامون واکسن زده بود کروناگرفتن و فوت کرد

دخترش هم کروناگرفتن فوت کرد


خواهران میگن ما واکسن برکت می‌زنیم حداقل داخلی 

من موندم چی بزنم

یه هفته قرنطینه اعلام کردن ...دیشب اومدیم بریم شاندیز راه بسته بود

طرقبه بسته بود

ما می‌خواستیم بریم کوه نزاشتن...اونوقت این ملت بدون ماسک  همه میرن جمع میشن برای عزاداری جلوشونونمیگیرن

...این چه قرنطینه آیه


.

روز بعد عیدغدیر

دیروز همسر گفت حاضرشین بریم بیرون هواخوبه


ماهم به هوای طرقبه حاضرشدیم..ولی اینقدرشلوغ بود که منصرف شدیم و همینجوری توماشین چرخیدیم...

دختراهم اومدن

اونا معمولا بیرون نمیان...بس که بدمیگذره براشون...ازیه طرف همسر...ازیه طرف امیرکه باعث میشه بیرون رفتن کوفتشون بشه....میگن شمابرین بیرون مایه نفسی بکشیم

ممکن یه مدت با همسر دعوا کردم  هروقت به یک متری من میرسیدس درد می‌گرفتم.....فکرمیکردم نمیتونم نفس بکشم...دراین بدم میاد ازش.....

خلاصه چرخیدن توماشین بادوتا وروجک که اذیت میکنن

 الان همسر باامیر ودخملی رفتن یه دوری بزنن...هوا بارونیه...آدم یادشمال میوفته

چندساله شمال نرفتیم....به خاطر نینیها

امثال هم به خاطرکرونا



عیدغدیرمبارک

باوجود کرونا وموج چندمش که همه جا قرمز اعلام شده میخاستن برا دخملی کلاس عملی حضوری بزارن


همه اعتراض کردن ولی فایده نداشت...حتی خروج از شهرمون یه میلیون جریمه داره

همسرزنگ زد دانشگاه صحبت کردفرداش زنگ زدن گفتن کنسل شده

خداروشکرکنسل شد

من که تحمل دوری دخملی رو ندارم ولی از نظر روحی برای دخملی این کلاس خوبه ...دوستاشومیبینه...کمی ازمادوره و خوبه براش

طفلی خیلی خوشحال و ذوق زده بود

یه روز به دخملی گفتم حالا تو کلاس عملی چی میخان یادبدن؟؟؟گفت هیچی یه جنازه میزارن یه جاهاییشو علامت میزنن ومیگن شمابگین اینجا چیه و چی داره واینجورچیزا

اون موقع که هیچی نگفتم بعدشم هیچی نگفتم ولی خودموجای اون گذاشتم خیلی حالم بد شد..

مادرشوهر میگه رشته خوبی نیست آدم پیرمیشه نورسته پزشکی

شادنیست رشتش

راست میگه خدابه دخملی کمک کنه

این روزای کرونایی فقط میریم بیرون....کوه و اینجور جاها

خونه هیشکی نرفتیم

فقط یه ماه پیش یه نیم ساعتی رفتیم خونه مامی

خوب بود

همسرمیگفت همش استرس دارم

باوجود کرونا خیلی سخت میگذره

همسر به خاطرکرونا ماموریت نمی‌رفت قراردادشوتمدید نکردن

سرکارنمیره

یه کارهای باحقوق عالی پیشنهاد شد اونم نرفت

همش باما کل کل می‌کنه بحث می‌کنه

یه هفته بعد دوباره همین بحث و شروع می‌کنه عین دعوای قبلی یه دعوا راه میندازه

دوباره یه ماه دیگه دوباره تکرار

نمی‌دونم چرااا؟؟؟


مثلا مهریه م رو ببخشم ازش جداشم بقی

سلام

سلام دوستان عزیز و مهربانم


ان شاالله که همه خوب و سلامتین

 

من خداروشکرخوبم

کوچولوها همچنان اذیتاشونو دارند

امیرعلی مدام باداداشش کشتی میگیره و اونم سرا بازی این درنمیاره و جیغ میزنه

واین داستان ادامه دارد

دختر کوچیکه پارسال پزشکی قبول شد و الان دوترمو گذرانده

ولی چه گذروندنی....درس که نمی‌خونه همش داره بازی می‌کنه با گوشی...نمی‌دونم چکارکنیم

ترمی ۱۰میلیون هزینه....همسرهم به خاطرکروناسرکارنمیره....خیلی اذیت میشم وقتی سرکارنمیره

مدام گیرمیده

کل کل داره با دخترا

باپسرا هم

چه کارخوبی روبه خاطرکروناازدست داد


نمی‌دونم چرا نمیشه نظر جدید داد تو پستام

نمی‌دونستم...شرمنده...

خواهرم از عید اومده بود خونه مامان...نزدیک ۴ماه موند....خداخیرش بده...رفت شهرشون خونشونوبده اجاره بیادتوشهرمازندگی کنه....ولی حالا که رنگ کرده فکرکنم نیا دیگه.....

فکرکنم سنگ کلیه گرفتم

اصلا آب که نمی‌خورم خوب معلومه دیگه چی سرم میاد

اصلا وقت نمیکنم به خودم فکرکنم


منتظرروزای بهترم


خسته ام از کرونا ...جیغ بچه ...صدای همسر


همین امشب پسر کوچیکه رو خابونده بودم میخاستم یه نفس راحت بکشم....همسرتی وی روشن کرده بود با صدای بلند...کوچولو بیدار شد

اینقدراذیتم کرد که نگوووو

منم از خواب داشتم میمردم

آخرش بیخیال خواب شدم

خودمونیماخیلی وقته نیومدم...ولی به یادتون بودماااا....اصلا وقت نمیکنم به کارام برسم   چه برسه به وبلاگ....